کودک بیپناه از نگاه موسسه کمک کودکی است که در اثر فقر، محرومیت، بیماری، عدم مراقبت و عدم صلاحیت فردی و اخلاقی پدر، مادر و یا سرپرست قانونی وی سلامت جسمانی، روحی و همچنین تربیت اخلاقی او آسیب دیده و یا در معرض تهدید قرار گرفته باشد در حالی که صدای دادخواهی و مظلومیت او به گوش کسی نمیرسد و به حقوق او دور از چشم جامعه تجاوز میشود و او توان دفاع از خود را ندارد. آنها ضمن فقر مادی و فرهنگی با بیماری، گرسنگی،سوء تغذیه، بازماندگی از تحصیل، بیهویتی، کار اجباری و بدون مزد همراه با آزاردیدگیهای روحی و جسمی مواجهه هستند.
کودکان بیپناه در شرایط بسیار نامطلوبی از نظر تغذیه، بهداشت و انجام کارهای خطرناک و حاد به سر میبرند. این کودکان میتوانند به راحتی بازیچه دست بزهکاران حرفهای اعم از سارقین یا باندهای توزیع مواد مخدر قرار گیرند.
اگر کودکان بیپناه بدون هیچ پشوانهای در جامعه رها شوند در آیندهای نه چندان دور باید شاهد اعدام، حبس ابد، زندان، اعتیاد و فرو رفتن آنها در باندهای بزهکاری و تکدی گری حرفهای باشیم.
پس بنابراین آگاهی جامعه (مردم و مسئولین) نسبت به پدیده کودکان بیپناه امریست لازم، چرا که موج این کودکان مانند سیلی ویرانگر به زودی از حالت کودکی خارج شده و تبدیل به جوانانی میشوند که در خیابانهای شهر جولان داده و چون چیزی را برای از دست دادن ندارند حاضرند برای دستیابی به نیازهای خود دست به هر کار مجرمانهای بزنند.
کودکان بیپناه انعکاسی از شرایط زیست جغرافیایی و فرهنگی اقشار تهی دست و آسیب پذیر حاشیه نشین است که نتوانستهاند در جریان مواجهه با تحولات اجتماعی دهههای اخیر خود را با شرایط موجود انطباق دهند.
اکثر این کودکان که پا به دوره جوانی گذاشته اند در گذشته به دلایل مختلفی از جمله فقر مجبور به ترک تحصیل شده اند و با توجه به شرایط اقتصادی حاکم بر جامعه و نبود بازار کار و در کنار آن عدم فراگیری هنجارهای اجتماعی
آن هم در دورانی که میبایست بایدها و نبایدهای رفتاری به آنان آموخته میشد، تا به صورت یک باور رفتاری بدل میگشت، اکنون با توجه به عدم فرایند هنجارپذیری در این کودکان و شکافی که آنان میان انتظارات خود و شرایط زندگیشان را مشاهده می کنند قطعاً در پی آنند که با روی آوردن به فرهنگ زیرزمینی این شکاف حاصله را جبران کنند .
بدیهی است افزایش فرهنگ زیرزمینی در زیست غیر رسمی بسیاری از افراد حاشیهنشین در جامعه امروزی ناشی از وجود خلعهایی است که در سالهای گذشته کودکان بیپناه با آن مواجه بوده اند.
هرچند تاثیر نهاد خانواده در اجتماعی شدن و جامعه پذیری این کودکان از اهمیت بسزایی برخوردار است ولی چگونه میتوان از پدر و مادری که خود زخم خورده این مشکل هستند انتظار آموزش این فرایند را به فرزندشان داشت.
بنابر این هرچند ما با شرایط موجود شاید نتوانیم پناهی برای همه کودکان بیپناه باشیم اما میخواهیم کاری کنیم تا همه به آنها فکر کنند و صدای دادخواهی و مظلومیت آنها را به گوش جامعه و همگان برسانیم.